جدول جو
جدول جو

معنی خان احمد - جستجوی لغت در جدول جو

خان احمد(نِ اَ مَ)
نام گردنه ای است در غرب ایران و بنام زینوئی خان احمد معروف است (زینوئی بمعنی گردنه میباشد) و خط سرحدی غرب ایران از آن میگذرد. یعنی خط سرحدی که از شیروان شروع میشود و به رودلاوین میرسد از لاوین به رود یل طیب و از آنجا گذشته تا زینوئی خان احمد و از آنجا به زینوئی لقوه گیره و کوه ابوالفتح میرود. (از جغرافیای غرب ایران ص 136)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جان محمد
تصویر جان محمد
(پسرانه)
جان (روان) + محمد (ستوده شده)
فرهنگ نامهای ایرانی
(اَ مَ)
ده کوچکی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار، واقع در 102 هزارگزی باختری لار. این دهستان در کنار راه عمومی خنج به بیرم قرار دارد و سکنه اش 10 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَ)
دهی است از دهستان انگوت بخش گرمی شهرستان اردبیل، واقع در 25 هزارگزی شمال گرمی و 5 هزارگزی شوسۀ گرمی به بیله سوار. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای مناطق گرمسیری دارای 169 تن سکنه. مذهب اهالی شیعه و زبان آنهاترکی است. این دهکده از چشمه سار مشروب میشود و محصولاتش غلات و حبوبات است. شغل مردم زراعت و گله داری و راهش مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(غِ اَ مَ)
ده کوچکی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت که در 53 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و 5 هزارگزی خاور راه مالرو ساردوئیه به جیرفت واقع است و 5 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
دهی است از دهستان دژگان بخش بستگ شهرستان لار که در 144 هزارگزی جنوب خاوری بستک و در جنوب کوه خمیر واقع شده، دامنه، گرمسیر و مالاریائی است و 223 تن سکنه دارد. آبش از چاه و باران، محصولش غلات و خرما و شغل اهالی زراعت است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ حِ)
دهی است جزء دهستان سجاس رود بخش قیدار شهرستان زنجان. این ده در 20 هزارگزی شمال باختری قیدار و 2 هزارگزی مالرو عمومی واقع است. ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای مناطق سردسیری که 797 تن سکنه دارد. مذهب آنها شیعه و زبانشان ترکی است. آب آنجا از چشمه سار و محصول آن غلات، بنشن و انگور و قلمستان است. شغل اهالی زراعت و قالیچه و گلیم و جاجیم بافی است و راه مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
ابن هلوخان. وی پسر هلوخان اردلان است. احمدخان از عهد صباوت در ظل تربیت شاه عباس اول پرورده شد و چون بسن تمییز رسید شاه او را نزد پدرش هلوخان فرستاد، تا چون پدر بر اثر کبر سن درگذرد پسر جانشین پدر شود. اما پدر از آنجا که علاقمند بمقام خانی بود پسر را در کردستان راه نداد و بصلاح دید بعضی از مصلحان در شهرزور و قلعۀ زلم جایش داد. چون خان احمدخان به شهرزور رفت جمعی از طوایف اردلان بر سر او جمع شدند وبین او و پدر نقار انداختند. چون پدر از حسن آباد حکومتگاه خود بیرون رفت و بسرکشی یکی از قلاع پرداخت خان احمدخان با چند نفر از هوی ̍خواهان پنهانی به حسن آباد رفت و بلطایف الحیل خود را به اندرون حصار افکند و بر آن حصار مستولی شد. آن حصار مشحون بخزاین و دفاین چندین سالۀ هلوخان بود. خان احمدخان دست بر آن خزاین برد و راه انعام و احسان پیش گرفت. بر اثر این تدبیر همه اکراد اردلان طریق موافقت با او پوئیدند و از هلوخان پدرش برگشتند، پدر بناچار از در عجز درآمد و دست در فتراک رضامندی پسر زد پسر در این وقت او را بخدمت شاه فرستاد و شاه هم رقم عفو و اغماض برکردۀ او پوشید و او را به اصفهان روانه کرد. هلوخان در آنوقت عمرش از هشتاد متجاوز بود ولی صورتش بیش از هفتادسال را نمی رساند. (از عالم آرای عباسی چ 2 ص 927)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
ابن سلطان حسن بن کارکیا سلطان محمد بن ناصرکیای بن میرسید محمد بن مهدی کیای بن رضای کیای بن سیدعلی کیا والی بیه پیش گیلان در زمان شاه طهماسب اول صفوی بود. خان احمد بسال 943 هجری قمری پس از مرگ پدر سلطان حسن با آنکه طفل رضیع و یکساله بود بجای او نشست. شاه طهماسب در تربیت او سعی بلیغ کرد و نی نی نام دختر سرافرازی سلطان را به او داد و او از آن زن پسری آورد که شاه طهماسب آن پسر را سلطان حسن نام نهاد و خطاب فرزندی داد. بعدهاخان احمد بر شاه طهماسب خروج کرد و ایالت کوچصفهان راکه جزء بیه پس بود به جمشیدخان حاکم معین شده به بیه پس نداد. شاه یولقلی بیگ ذوالقدر را که مردی خیراندیش و ریش سفید بود بنصیحت نزد او فرستاد. خان احمد که بمحکمی جاوبیشه غره شده بود شاه منصور نامی را با بعضی از امراء خود مغافصهً بر سر یولقلی بیک فرستاد و اورا بقتل آورد. این عمل آتش خشم شاه را برافروخت و لشکری بجنگ و گرفتن خان احمد فرستاد لشکر شاه پس از جنگ و مردانگی سپاه خان احمد را در هم کوبید و بالاخره خان احمد که از لاهیجان به اشکور پناه برده بود از در عجز درآمد و بحالت اسارت بقزوین دارالسلطنه فرستاده شد. در قزوین خان احمد دست به ذیل عفو شاه زد و شاه باوجود نافرمانیهای او از کشتن او درگذشت و در قلعۀ قهقهه محبوسش کرد. (از عالم آرای عباسی چ 2 صص 111 -113). بنابر قول الذریعه: خان احمد فرزند سلطان حسن از ملوک کارکیاست و از سال 943 تا زمان عزلش بوسیلۀشاه طهماسب در سال 975 هجری قمری حاکم گیلان بوده است. صادقی شرح حال او و بعضی از اشعارش را آورده است. (از الذریعه الی تصانیف الشیعه تألیف آقابزرگ تهرانی قسم 1 جزء 9 ص 286). ادوارد برون آرد: خان احمد یکی ازافراد خاندانی است که در گیلان حدود دویست و پنجاه سال حکمرانی کردند. این شخص یازدهمین فرد این خاندان است و در سال 975 هجری قمری پس از شکست از شاه طهماسب صفوی در قلعۀ قهقهه محبوس گردید. (از تاریخ ادبیات ایران تألیف ادوارد براون ترجمه رشید یاسمی ص 77)
لغت نامه دهخدا